رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۱۰

گفتگویی کوتاه با خانم الیان ایژن هیر عضو هیئت رییسه بنیاد جهانی ارد بزرگ

گفتگوی زیر با کمک بانو شکوهه عمرانی دبیر بنیاد جهانی ارد بزرگ فراهم شده است که لازم است از ایشان سپاسگذاری نمایم و اما مصاحبه : خانم اليان ايژن هير از اين که در اين گفتگو شرکت نموديد از شما متشکريم اميدواريم گفتگوي ما باعث شناخت بيشتر طرفداران انديشه هاي ارد بزرگ در سراسر جهان نسبت به شما که يکي از اعضاي هيئت رييسه بنياد جهاني ارد بزرگ هستيد گردد براي ما از انجمن هنري ارت کلوب بگوييد شما به عنوان رييس اين انجمن چه برنامه هايي را دنبال مي کنيد ؟ فعالیت انجمن هنری ارت کلوب هماهنگی امور در زمینه ی فرهنگ ، هنروهمچنین حمایت و ارتقا این دو پدیده است. کمیته هر سه شنبه کنفرانس، نمایشگاه، بحث وتبادل نظر و معرفی اثار در زمینه ی هنر در وجوه مختلف آن بر گزار می کند . مي دانيم شما رييس انجمن دفاع از منافع منطقه ي شامپل در ژنو نيز هستيد از اين انجمن و برنامه هايش برايمان بگوييد ؟ اینجانب نایب رئیس این انجمن محلی هستم که قدیمی ترین و بزرگترین انجمن در ژنو است 74 سال قدمت و در حدود یک میلیون عضو دارد. این انجمن رابط بین مردم و مقامات دولتی است

فصل محبت از استاد فرزانه شیدا

چه بیهوده بود.... دگرباره از هیچ به هیچ رسیدم وپشت دیوارهای بلندَ هزار "نمیدانم" سرگردان راه جز بیراهه نمی بینم ... دستهای یاری کوتاه تر ازهمیشه به دیوارم میکوفت ... نقش محبتها خالی از رنگهای راستین دوستی آلوده ی هزار دورنگیها تضادها دروغها ناامیدم میکرد ... تا باز دریابم که جز در حریم خدا جز بدامان محبت او پناهی نیست ونه حتی نوازشی به واژه های راستین مهر سخنی درصداقت , به همدلی! .... گوئی همه چیز در هیچ گم میشد وهیچ درهمه چیز,جایگزین! ... گوئی برای همگام بودن پائی نمانده است برای همراه بودن ,حتی بسان سایه ای نیز گامی! وبرای همدل بودن ...آه... عجب دلهائی که میطپید که چون میخواستی میشنیدی واما درسکوت محض طپشها نیز جز بیهودگی نبود سخنها نیز! ... ایستاده درپشت دیوارها فریادرا فرو میخور م بغض را نیز... فصل محبت ,گذشته است خزان را دریاب! خداحافظ هشتم8 /فروردین 1389/ فرزانه شیدا برگرفته از انجمن صدای اندیشه انا http://mana.findtalk.net

کوله بار سخن از استاد فرزانه شیدا

روان شد روان شد ...قطره در قطره از درون آشفته اشکهای بسیار... ... چکیده بر... دامنِ درد .... رها شد صدای خسته ای که سخن میگفت ، در آه های شکننده ی سکوت ...وآه...آری هنوز هیچ نگفته ام هنوز هیچ نشنیده ای هنوز... هیچ ...مرا، نخوانده ای! ... هنوز برای گفتنها درخاموشی لب، نظاره گرِ واژه های گویا از دهان های بسیارم ومی بینم... ... وای... [size=16] هزاران سخنی نیز گفته شد کلام در کلامهای بسیار جمله های متعددِ سخنگو ...وقطره در قطره... باز جاری شد اشکهای خام وشی دل که هرچه لب میگفت باز...گوئی، هیچکس نمی شنید گویا ...سخن در سخن محوتر... پنهان تر آه خدایا... گم میشدم در باورهائی که... درخویش انباشته بودند بی آنکه هدف را دریافته باشند از گویائی ِ اینهمه سخن .... تفسیرها هیچ یک معنای گفتار من نبود ...نه حتی انعکاسِ دوباره ی سخنم گویی واژه ها رنگ میباختند در ختم کلام وسخن گم میشد در میانه ی راه وقتی ... به جمله ی دیگر میرسید وباز سخن در سخن هرکلام به فراموشی میرفت وچون من گم میشد درمعنای بودن ... گوئی هرگز نمیشد، آرام بگیرم وهنوز مرا در لابلای اینهمه سخن نمی شنیدند ... هنوز ناشنی