رد شدن به محتوای اصلی

کوچه های رفتن

اگر من من بودم در کوچه هاي زندگي
اگر تو تو بودي در خيابانهاي گذر



 هيچگاه زندگي اينگونه دلتنگ  نبود


و هر گز گذر فصلها اينچنين

 بي رنگ نميشد

 از:ف.شيدا

سلام
گاهی تو کوچه پس کوچه های زندگی
 گم میشیم
گاهی نمیدونیم
اصلا اینهمه راه که اومدیم درست بوده
یا بکل در کوچه های
غریب بیخودی سرگردون شدیم
گاهی با خودمون یهو میگیم :
میدونستم اول کجا داشتم میرفتم
 اما آیا واقعا اینراه که الان دارم میرم همونیه
که در شروع تصمیم داشتم برم؟؟!!
اینجا همون منطقه سرگردونیه
که نمیدونی میخوای بازم کوچه
رو ادامه بدی
یا اینکه میخوای همه راهو برگردی
یا  اصلا   از اول تو دنبال جاده  می گشتی
اما کوچه ها هیچوقت به جاده نرسید !
حالا منی که هزار کوچه رو دیدم
 هزار جاده رو طی کردم و هزار بار ایستادم
نگاهی به پشت سر انداختم و
باز راهی شدم میخوام 
 ٬دمی با توووو٬  
 بگم:
هیچوقت اگر همه کوچه و جاده رو رفتی  
 و دیدی دیگه بر گشتی نیست
بخودت شک نکن  چون همینقدر که بخودت 
 کمترین سر زنشی رو کردی
مطمئن باش عامل سرزنش های بیشتری میشه
 و شایدم هرگز خودتو برای خطاهات نبخشی
 و باعث غم خوردن وناراضی بودن
 از خودت میشه ودلیلی برای:
 افسرده گی روحی 
همیشه غمناک بودن
از دست دادن اعتماد بنفس
رفتن به کنج انزوا
و همه اینا باهم یعنی :
 خودکشی عاطفی وروحی و درونی
 اما به شکلی آهسته و نامعلوم
 که هیچکسی جز درون خودت ازش
خبر نداره و گاهیم
خودتو  هم از اعتراف به این مرگ تدریجی
حتی بخودت در نگاه به آینه طفره میری
اما یه چیز همیشه یادت باشه
تو باندازه جائی که خدا بهت روی زمین داده
حق زنده بودن ونفس کشیدن وشاد بودن داری
حق دوست داشتن و دوست داشته شدن
حقی کاملا انسانی و طبیعی
تو حق داری به عنوان انسان آزادی که
خدا بهش زندگی داده
دور خودت یه خط قرمز بکشی
وبه  همه و همه  غریبه و آشنا بگی
این مرز منه
و کسی اجازه دخول بدرون این خط رو نداره
این حق طبیعی هر انسانیه
که لذت تجربه و نقشه کشیدن رو برای زندگیش
بعهده بگیره و خودش اگه لازم شد
حتی به طریقه خودش تجربه هارو تجربه کنه 
 حتی شده سرش به سنگ بخوره بخوره
 اما اصلا درست نیست که
حق تجربه کردن هم ازش سلب بشه
چراکه انسان از تجربه هاش درس میگیره .
 اینکه من مداوم بشنوم
تجربه پدر مادر پدر بزرگ مادر بزرگ
دوست وآشنا رو 
 (که بقولی موهاشون تو آسیاب سفید نشده)
واقعا میتونه تجربه شخصی زندگی من باشه یا من دارم
یه کتاب قصه جمع میکنم
باسم زندگی خودم از تجربه دیگران؟!
پس خودم چی؟!
من خودم بارها اینجا و در سایتم نوشتم :
سخنان بزرگان ومشاهیر جهان رو بخونید یاد بگیرید
اما اینو باید اضافه کنم
خانوم آقا ازش تو زندگی استفاده هم بکنید
تجربه هم بکنید
 چرا که منو شما فقط یه کتاب سیار نیستیم که
مداوم اندوخته های همه بزرگترا رو جمع کنیم
 وسری به تائید
به همه بزرگترا تکون بدیم که بعله احترام شما واجب
 حرف روی حرف بزرگتر زدن خطاست
دل بزرگتر رو شکستن گناهه
و باهمه اینا یه وقت متوجه میشیم
درسته اونا هرگز بدمارو نمیخواستن
اما اونا اونچه رو که خودشون دوست داشتن
زندگی کنن چون نتونستن رو بچه هاشون دارن
 پیاده میکنن
در واقع زندگی مارو اونا بجای ما  زندگی میکنن:
پسرم دخترم درس بخون
برو دانشگاه برای خودت کسی بشو!!!
هیچکدوم اینا گفتنش خطا نیست
علت گفتنش هم جز برای این نیست
که خواهان خوشبختی عزیز خود هستند
اما....اما بسیاری از :
( گوش کن ببین چی دارم بهت میگم ها)
بیشتر اوقات یه تهدید یا یه کلام آخره
تا یه نصیحت
تایه دلسوزی تا یه بفکر آینده آدم بودن!!!
آخ گفتم دلسوزی
خوب شد گفتم چون دلسوزی
خصوصا در میون ما ایرانی ها
بیشتر معنی دل طرف رو سوزوندن
از رو دلسوزی زخمشو باز کردن
از رو دلسوزی طعنه زدن هستش
 میدونی چرا؟؟؟
چون دلیلش رو هم بهت توضیح میده :
اینارو بروت نیآوردم عزیزم که فکر کنی
دارم طعنه میزنم  یا نمک رو زخمت می پاشم
 یا متلک میگم ها همش عزیزم بخاطر این بود
 که بدونی دلم بهت میسوزه اخه
تو چرا باید اینجوری این روزگارت باشه
میتونستی خیلی بهتر از این زندگی کنی!!!
آره میتونست اگه این زخم زبونها نبود
اگه دقیقا این دلسوزیها نبود
که بیشتر دل رو میسوزنونه که هیچ
جکر آدمم کباب میکنه
حالا آخر حرفم یه کلام اینه
یاد بگیر خودت فکر کنی
یادبگیر خودت تجربه کنی
یادبگیر و حتما فراموش نکن:
***یک انسان باشی یک انسان با وجدان***
اونوقت اگه کوهم روی سرت خراب بشه
میتونی سرت رو بالا بگیری وبگی
من از خودم از خدام از وجدانم شرمنده نیستم
و اونچه در توانم بود برای بهتر شدن زندگیم
انجام دادم
دیگران هرچی دوست دارن بزار فکر کنن
یادت باشه در زندگی تو خشنودی ورضایت تو
مهمه
نه راضی بودن همه عالم از تو
پس یاد بگیر برای خودت زندگی کنی
 بجای خودش هم برای دیگران  سودمند باشی
نه وسیله شادی همه در عزای به غم نشستن خودت!!!
اینم نصیحت نبود هرچی دلت میخواد اسمشو بزار
اما همیشه وقتی به حرفی عمل کن که
درون وفکر خودتم باهاش موافق باشه
شادزی وموفق
راهی بسوی قلب تو
 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ترس کودکان

ترس کودکان کودکان ما از پدیده هایی می ترسند که اغلب ما بزرگسالان آن ها را ترسناک نمی دانیم. برای چند دقیقه به دوران کودکی خود برگردید ، به زمانی که سایه های اجسام در شب ، موجب ترس و وحشت شما می شد.در آن لحظه چه احساسی داشتید؟ اکنون درباره ی سایه ها چه فکر می کنید؟ آیا ترس شما پوچ و بی معنی نبوده است؟ احساسات و تصورات کودکان برای آن ها کاملاً واقعی است. وقتی که کودک با عروسک ها و اسباب بازی هایش بازی می کند و به هرکدام از آن ها شخصیتی می دهد، چرا سایه روی دیوار نباید هیولایی بزرگ باشد که قصد دارد او را بگیرد؟ تمامی احساسات کودکان – حتی آن ها که بار منفی دارند – باید به عنوان واقعیت مورد پذیرش قرار گیرند. اگر والدین قبول کنند که ترس و دلهره بخش طبیعی زندگی کودک است و در برابر اضطراب های فرزندشان ملایم و صبور باشند ، در رویارویی با ترس به او بهترین کمک را کرده اند ، زیرا او احساس خواهد کرد که هر اندازه هم پریشان و آشفته باشد، باز هم والدینش تعادل خود را از دست نخواهند داد ...

گیتاریست چپ‌دست

آلبرت کینگ یکی از مهم‌ترین نوازندگان گیتارالکتریک موسیقی بلوز است. او با شیوه‌ی منحصر به فرد نواختن خود، به‌ عنوان الگوی بسیاری از گیتاریست‌های بلوز و راک اند رول شناخته می‌شود. در حقیقت، چپ‌دست بودن آلبرت، مهم‌ترین تفاوت او با سایر نوازندگان بزرگ و مطرح گیتار است. آلبرت کینگ نه تنها از گیتار افراد راست‌دست استفاده می‌کرد بلکه حتا جای سیم‌های ساز را نیز تغییر نمی‌داد. به این ترتیب تمامی تکنیک‌های نوازندگی وی به صورتی قرینه با سایر نوازندگان قرار می‌گرفت. این مسئله صدای گیتار آلبرت را کاملن منحصر به فرد ساخته بود. آلبرت کینگ گیتار محبوب خود را «لوسی» می‌نامید. البته او در طول مدت فعالیت حرفه‌ای خود، از سازهای مخصوص افراد چپ‌دست نیز استفاده می‌کرد اما آن‌چه که مهم است مهارت این نوازنده در تطبیق با موقعیتی متمایز با گیتارنوازی اکثر نوازندگان گیتارالکتریک است. کینگ که در سال ۱۹۲۳ زاده شده بود، در مدت ۳ دهه فعالیت موسیقایی با هنرمندان بسیاری هم‌کاری کرد و شاگردان زیادی را نیز تربیت کرد. افرادی مانند «استیوی ری‌وان» که خود از برجسته‌ترین نوازندگان گیتارالکتریک موسیقی بلوز است ا...

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *روزهای سخت*

- فرگرد روزهای سخت کنونت که امکان گفتار هست بگو ای برادر به لطف وخوشی که فردا چو پیک اجل سر رسد به حکم ضرورت زبان درکشی گلستان سعدی در طول زندگی همواره انسانها با مسایل زیادی روبرومیگردند که هریک در سازندگی شخصیت وزندگی او سهمی به سزا را بازی میکند معمولا انسانها با تمامی تفاوتهای ذاتی واخلاقی ورفتاری درطول قرنها بسیار تغییر کرده اند وروشهای زندگی نیز به نسبت اینکه چقدر فکر وذهن آدمی پیشرفت نمود تغییراتی را شاهد بود که در طی این سالها باوج خودرسید چیزی که واضح است این است که روزگاری انسانی بمانند منو شما ,امروز خود را زمانی متفاوت وپیشرفته میدانسته است وصدسال دیگر نسل های آنزمان مسلما خود را ازما جلوتر دیده وزندگی امروز برایشان شاید مضحک شاید بور نکردنی ویا سخت وطاقت فرسا به نظر بیاید اما چیزی که همواره در درون انسانها یکسان باقی میماند میل وعلاقه ی آدمی به دانستن وآموختن وجمله سوالاتی ست که پیرامون هستی وبودن خود وطبیعت وجهان از خود می پرسد ودرعین حال آدمی طی عمر کوتاه وبلند خود در زمانی که زندگی میکند همواره با مواردی روبرو میشود که ممکن است درگذشته نیز رخ...