
میخواستم سر بر سینه آبی آسمان بگذارم
وزار بگریم
دور بود!
میخواستم بر موجهای پرتلاطم دریای آبی بنویسم
آرام نمیگرفت!!
میخواستم بر نوک پرنده آبی رویام
نغمه ها بگذارم
پرواز کرد ورفت
سینه ترا یافته ام
با روحی آبی تر از آسمان ..دریا..رویا
بگذار سر برسینه تو
بگریم وبنویسم نغمه رویائی عشقم را
سرشار از زلالی چشمه روحی
که تنها عاشق توست
با من بگو تا کجا میتوان بر سینه تو تکیه کرد؟!
که عاشقانه میخواهمت!!!
از ف.شیدا
۱۵ بهمن ۱۳۸۵

سلام دوست محترم اقا سعید عزیز ممنونم از نظرات شما وهمیشه از
هر نظر وانتقادی استقبال میکنم
و در جواب نوشته شما تنها دیدگاه خودم رو میتونم براتون توضیح بدم که
امیدوارم مورد قبول واقع بشه
سینه آبی اسمان در واقع همان سینه آبی اسمان بود که دور وغیر قابل دسترس است
وبه معنای
بی پناهی بکار گرفته شد و نوشتن بر امواج دریا حکایت از اینکه دل خوانده نمیشود
و نغمه بر منقار پرنده تشبیه از ناگفته ماندن است که همه اینها غیر قابل اجراست
وبه معنای انکه ناشنیده ناگفته ونا نوشته بر جا مانده ام
ودر نگاه من رنگ آبی رنگ روح ورنگ صداقت است
امید این جواب من کافی بوده باشد
وهمچنان از حضور شما در وبلاگ ووب سایتهایم خرسند خواهم شد
نظرات
ارسال یک نظر